یزدفردا -مناسبت ها-مقالات -فاضل میبدی در مجمع بیستمین سال یاد آیت الله خاتمی::این مقاله را به یاد بزرگ مردی نگاشته ام که چراغ خرد ورزی و دینداری همراه با روشن فکری و آزاد اندیشی در روزگاران عمر خود در هر چار سویی فروزان داشت. عالمی که هیچگاه با تعصب وجزمیت ، کلام خود را آغاز نمی کرد و همواره باتعقل وباحفظ روحیه تسامح وتساهل گفته های خود را سرانجام می برد. جذابیت نگاه و کلامش به گونه ای بود که مخاطب را مشعوف بیانش می ساخت. نگارنده این نوشتار گاهها و روزهای متمادی، محضر این دانشی مرد را درک نموده وافتخارحظ حضورش رانصیب خودساخت. در روزگاران پیش از انقلاب هر کس که بهره ای از آزاد فکری توام بادغدغه دینی داشت ، درک ودیدار دو انسان بزرگ را آزرو می کرد. یکی مجاهد محکم قدم آیت اله طالقانی و دوم روحانی آگاه و پر هیزگارو پر اندیش و کم سخن، حضرت آیت ا... خاتمی، عالمانی که در کلام ، آموزگاربودند و در عمل الگو.مرحوم خاتمی ،این عالم کم نظیر، عقلانیت فرهنگ شیعه را، که در چار سوی حوادث دچار تحریف و سر درگمی گشته بود، و ارباب نقل و تعصب آن را به كم سویی برده بودند، همواره نمایندگی میكرد و آثاری كه ازاوبجای مانده است،گویای این ادعااست .نكته دیگری كه خاتمی راازغالب عالمان دین برجسته میكردفرزندزمان خودبودن وباافقهای بازنسبت داشتن وآشنایی باحودا ث روزگار بود.ومیتوان گفت ازمصادیق كامل فرموده امام صادق(ع):العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوبس )این عالم زمان شناس بود.
با این بهانه برآنم نگاهی به گذشته های عقلانیت درمكتب عالمان شیعه داشته باشم.واینكه چراچراغ همواره فروزان عقل درعرصه های علوم دینی ودرفرهنگ تشیع (بویژه درعرصه اجتهاد) به كم سویی گرایید.اذعان می دارم جای طرح این موضوع مطول دراین نوشتار چند سطر نیست.اماازباب مالایدرك كله لایترك كله این بحث رافرونمیگذارم.
وازمسایلی که در این نکو داشت علمی به مناسبت بیستمین سالگردرحلت آیت ا... خاتمی می توان تقدیم کرد، موضوع ذکر شده است زیرا با اندیشه ورزی که این عالم الهی درسلوك علمی خود داشت، تناسب دارد.
می دانیم دعوت به تعقل، تفکر، تدبر از دعوتهای مهم و مکرر خداوند است که در آیات متعدد قرآن کریم نازل شده ودرحدود50آیه، این دعوت بس مهم تكرارگشته ، به گونه ای که انسان بی تعقل در عداد بدترین چهار پایان بشمار آمده است. «ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون» ( انفال/22) و در اهتمام تعقل و خرد ورزی همین بس که پیامبر بزرگ اسلام، بنیان و عماد دین را عقل شمردند و فرمودند؛ « ولكل شی دعامة ودعامة الدین العقل ولكل قوم غایة وغایة العباد العقل » و امام عدل وآزادی امیرمؤمنان علی (ع) مهمترین پیام پیامبران را بر انگیختن خرد های خفته آدمیان دانست، یعنی دینی که در کنارش خرد ورزی نبا شد و آدمی همواره سر در آستین تقلید داشته باشد، آن دین باعث رستگاری نخواهد بود. خرد ورزی در آیین تشیع به گونه ای مورد اهتمام است که امامان شیعی همواره شاگردان خود را به تعقل، تحریک و تحریض می کردند ، شاگردان مکتب صادقین(ع) تا آنجا جامۀ آزاد اندیشی براندام آیین خود داشتند که از امامان طلب دلیل می کردند و به اصطلاح امروز خط قرمزی را در عرصه دانش نمی شناختند. و کسانی چون زراره بن اعین با امامان خود به محاجه بر می خاستند.برخی ازصحابه باامام خود اختلاف نظرپیدامیكردندوگاه درمسایل فقهی ازآنان درخواست سندومدرك مینمودند.(كشف القناع تستری،71و72)
کاربرد عقل در حوزه معارف شیعی تا آنجاست که در مسائل اعتقادی و گزاره های مر بوط به آن باید با قدرت استدلال همراه باشد و در حوزه مسائل عملی و فرعی و فقهی عقل از منابع استنباط و اجتهاد قلمداد گشته است. در دعوایی که در سده های دوم و سوم میان معتزله و اشاعره صورت گرفت، شیعه از معتزله جانبداری کرد؛ زیرا در این مکتب حسن و قبح عقلی و ذاتی افعال مطرح و مقبول بود، یعنی هر امر و نهی که خداوند صادر می نماید، بخاطر حسن و قبحی است که در آن فعل وجود دارد.وعقل آدمی میتواندپاره ای ازملاكات رادریابد. البته امامان شیعه عقلگرایی را به نوعی به شاگردان خود آموختند که در ورطه قیاس نغلطند؛ زیرا مکتب مقابل فقه جعفری مانندمذهب ابوحنیفه، که آزادی اندیشی او در برابر حکومت عباسی قابل تحسین است، ولی بخاطر رویگردانی از تمامی سنت که اهل بیت عهده دار آن بودند، به نوعی قیاس روی آورد که در نزد امام صادق (ع) مطرود گشت. به هر حال مکتب تشیع از نخست، هم در حوزه کلام و هم در حوزه فقه با یک عقلانیت بنیادی شکل گرفت و دستگاه حقوق شیعی در حوزه های عبادی، اجتماعی و حتی سیاسی بر همین مبنا بالیدن گرفت. بحث مشروعیت وماهیت خلافت،واین كه چه کسی در زمان غیبت عهده دار مناصب عمومی است و آیا می توان با حاکمان از در تعامل وارد شد و در چه صورت می توان با آنان همکاری کرد، تفکیک حق الله از حق الناس، جواز قضا، اجرای حدود، اقامه نماز جمعه، جهاد در عصر غیبت و عدم جواز آن، ازجمله بحث های دراز دامنی بودكه در حوزه فقه همراه با تعقل واستلال مطرح شد. شیخ مفید با تألیف کتاب { تصیح الاعتقاد} در نقد نظریات کلامی استادش صدوق، مبنای عقلانیت نوینی را در کلام پایه گذاری کردودر 80مسله بااستادش صدوق اختلاف نظرپیداكرد.و در پی آن شیخ طوسی با تألیف کتاب مبسوط ،پایه گذاری عقلانیت در حوزه فقه راحیاتی دوباره بخشیدو سخن امام صادق را که فرموده بود؛ «علینا القاء الاصول و علیکم بالتفریع».معناداد. در کنار دو حوزه فقه و کلام، حوزه فلسفه را شاهدیم که عقلانیت عالمان و حکیمان شیعی کم از فیلسوفان یونان نیست،چه بزرگانی چون ابن سینا را شارح افکار ارسطو بدانیم و یا مبتکر مسائل بزرگ فلسفی. به قول شیخ عبداله نعمه نویسنده کتاب فلاسفه شیعه: ابن سینا از روش فارابی که شارح مذهب ارسطو بود، پیروی نکرد بلکه علم یونان را با حکمت شرق ممزوج ساخت و مثل فارابی و فلاسفه دیگر تنها دنباله روی از فلسفه افلاطون و ارسطو نکرد و می گفت؛ آنچه بر کتابهای قدما شرح نوشته اند ما را بس است و اینک وقت آن است که ما خود فلسفه خاصی برای خویش به وجود آوریم.
مهم این است که عقلانیت قرآن و جهان بینی که این کتاب آسمانی عرضه کرده بود، در دیدگاه این فیلسوفان تأثیر داشت. به روایت شهید مطهری؛ طرح مباحث الهیات بوسیله ائمه (ع) و تجزیه و تحلیل آن مسائل که نمونه آنها و در صدر آنها نهج البلاغه است، سبب شد که عقل شیعی از قدیم الایام به صورت عقل فلسفی در آید و البته این یک بدعت و چیز تازه در اسلام نبود. راهی است که خود قرآن پیش پای مسلمانان نهاده است.
و به روایت احمد امین مصری در كتاب «ظهی الاسلام»، فلسفه به تشیع بیش از تسنن می چسبد و این را در عهد فاطمیون مصر و آل بویه ایران می بینیم. حتی در عصر های اخیر نیز کشور ایران که شیعه است از تمام کشورهای اسلامی دیگر بیشتر به فلسفه عنایت داشت. سید جمال اسد آبادی که تمایلات شیعی داشت و در ایران تحصیل فلسفه کرده بود، همین که به مصر آمد یک جنبش فلسفی در آنجا به وجود آورد.( بنگرید، سیری در نهج البلاغه/ ص40)
اضافه می نمایم که عقلانیت شیعی تنها در حوزه فقه کلام و فلسفه و تفسیرخلاصه نمی گشت بلکه در حوزه اندیشه سیاسی نیز، عقلانیت شیعی بالندگی خود را نشان داده است.
در فلسفه سیاسی فارابی هر گاه از رئیس مدینه فاضله سخن به میان آید، شرایطی که بر می شمرد به امامت به نحوی که در تشیع مطرح است سخن می گوید، هر چند به قول آقای دکتر داوری اردکانی، وقتی از رأی فارابی درباره امامت سخن گفته می شود، مقصود این نیست که او را به یکی از فرق شیعه بایستی منتسب کنیم و به گمان من نویسندگانی که چنین اصراری داشته اند و فی المثل سعی در اثبات تشیع او کرده اند، بیشتر مقصد ایدئولو ژیک داشته و کلمات فیلسوف را تفسیر کرده اند.(فارابی، طرح نو/ ص 265)
ولی به هر حال مورخین تاریخ فلسفه، فلسفۀ سیاسی فارابی را مقرون به اعتقادات شیعی دانسته اند.
به روایت دکتر فروخ؛ فارابی برای رئیس مدینه فاضله خودشرایطی را پیشنهاد کرده است که با آنچه که شیعه در مورد امام قائلند، قابل تطبیق است. در این جا در مقام بر شمردن فیلسوفان شیعی نیستم که خود تاریخی است داراز دامن،… از ابو علی سینا تا خواجه نصیر و خاندان نوبختی و در سده های اخیر از ملا صدرا و ملا هادی سبزواری تا علامه طباطبایی، عقلگرایانی که فرهنگ اسلام و تشیع را غنا بخشیدند.
انحطاط عقلانیت
این سوال درتاریخ تفكرمسلمین مطرح است كه آیاچیزی بنام انحطاط عقلانیت ویازوال اندیشه درست به نظرمیرسدویااینكه انحطاط درتفكرمسلمین معناندارد. در بخش دوم این مقاله آنچه که مورد اهتمام است عوامل انحطاط عقلانیت در فرهنگ اسلام و بلاخص فرهنگ شیعه است. ممکن است عنوان «انحطاط عقلانیت در روحانیت تشیع» برای برخی قابل تحمل نباشد. باید گفت؛ آنچه که تمدن مسلمین را رو به انحطاط برد و نقلگرایی را بر عقلگرایی غالب گردانید، در حوزه تشیع نیز بی تأثیر نبوده است. در این جا به سه جریان عمده اشاره می کنم که در سست کردن پایه های عقلانیت تأثیر مهمی داشته وتاثیرآن جریانات تاكنون مانده است
1) جریان نخست، جریان خوارج است. نام دیگری كه پیامبربر آنان گذاست مارقین است . در جریان جنگ حنین شخصی هنگام تقسیم غنائم آمد پیش حضرت و عرض کرد؛ عدالت کن. حضرت فرمود؛ اگر من عدالت نکنم چه کسی عدالت خواهد کرد؟ عمر اجازه خواست تا او را بکشد. حضرت فرمود؛ رهایش کن. او یارانی خواهد یافت که نماز و روزه هر یک از شما را در مقابل نماز و روزه خویش کوچک شمرد. آنان از دین بیرون خواهند رفت مانند بیرون رفتن تیر از کمان. مارق یعنی کسی که به سرعت از دین خارج می شود. در اینجا خروج از دین به معنای کافر شدن نیست. مارق یعنی کسی که بخاطر خشک مغزی و افراط در تعصب و دین ورزی از دینداران جلو می افتد و جلو افتادن از دین به معنای خروج از دین است، زیرا راه افراط می پیماید.
به فرمایش امام علی (ع) آنان (مارقین) در پیمودن راه حق به خطا می رفتند.برخلاف یاران معاویه كه درراه باطل درست میرفتند. در هر صورت بزرگترین ممیزه خوارج خشک مغزی و جمود فکری آنان بود و این جمود و خشک مغزی که در خوارج تبلور یافت، بزرگترین ضربه بر عقلانیت اسلامی، حتی شیعی زد. بگونه ای كه برخی كتاب اسفار یامثنوی راباانبربر میداشتند.
به تعبیر استاد مطهری اگر خوارج از میان رفتند، جمود و تنگ نظری آنان از میان نرفت. و باز به تعبیر مطهری؛ بعضی از خشک مغزان را می بینم که جز خود و عده ای بسیار محدود مانند خود، همه مردم جهان را با دید کفرو الحاد می نگرند. دائره اسلام و مسلمانی ر ابسیار محدود خیال می کنند. وای به حال جامعه مسلمین از آنوقت که گروهی خشکه مقدس یک دنده جاهل بی خبر، پا را به کفش کنند و به جان این وآن بیفتند.( جاذبه و دافعه علی ع/ 156)
در این روز گار این نوع عقلانیت ستیزی کم نیست و این روحیه به اصطلاح علی (ع) (جفاه طغام و عبید اقزام) یعنی فاقد اندیشه عالی و احساس لطیف، در جوامع اسلام اعم از شیعه و سنی، وجود دارد که هیچ اندیشه ای را جز آنکه خود می -فهمند، قبول ندارند و حتی حاضرند برای مخالفین خود شمشیر بکشند.{درپی تقلیدوازرایات نقل__پانهاده برجمال پیرعقل. در تاریخ موارد زیادی وجود دارد که عده ای در دینداری از پیامبر (ص) پیشی می گرفتند و به اصطلاح مارق بودند. جالب اینکه قرآن به بعضی مسلمانان هشدارداده بود که از خدا و رسول پیشی نجویند؛ « یا ایها الذین امنوالا تقد موابین یدی الله و رسوله» (حجرات/1)
هنگام فتح مکه در ماه رمضان پیامبر اسلام از شهر مدینه خارج شد، دستور داد روزه را افطار کنند. عده ای از همراهان چنین کردند، ولی عده ای از پیامبر پیشی گرفتند و حاضر نشدند روزه خود را افطار کتتد. مواردی از این قیبل زیاد است که در اینجا مجال ذکر آن نیست.
2) اشعری گری. مورخان تمدن اسلامی بر این باورند که یکی از عوامل عمده انحطاط مسلمین غلبه تفکر اشعری گری بر عقلگرایی مسلمین بود. شاید ریشه این غلبه در زمان متوکل عباسی صورت گرقته باشد که اشاعره با نفوذ در دستگاه سیاسی اسلام و تأثیر بر خلیفه مسلمین، توانستند در برابر معتزله بایستندوحكومت برای بقای خودباتحجروخرافات هم آویزد. تا این که در قرون چهارم و پنجم سخت گیری و تعصب و خشک مغزی ضربه بزرگی بر علوم عقلی اسلام و بر فلسفه زد. به تعبیر استاد مطهری؛ در قرن سوم هجری اشاعره بر معتزله که این گونه تعقلات را جایز می شمردند، پیروز شدند و این پیروزی ضربه بزرگی بر حیات عقلی اسلام وارد آورد. اخباریین خود ما در قرن های دهم تا چهاردهم و مخصوصاً در قرن های دهم و یازدهم دنباله رو افکار اشاعره بودند. (مطهری سیری در نهج البلاغه/ ص 46)
اشاعره کسانی بودند که برای احکام عملی اسلام هیچ ملاک و مبنائی عقلی قائل نبودند و به الفاظ وظواهر قرآن و حدیث استناد می کردند و به اصطلاح فنی حسن و قبحی عقلی را برای افعال باورنداشتند. پیداست که در این مکتب، عقلانیتی صورت نمیگیرد و اجتهاد معنا نمی دهد. و تما م مسلمین باید مقلّد محض باشند و ظاهر نص را بر هر چیز مقدم بدارند. البته عالمان شیعی از مکتبی اشعری گری بیزاری می جویند ولی تأثیر این مکتب را در معارف شیعی نباید نادیده گرفت.
شاید حملاتی که در قرون چهارم و پنجم علیه فلسفه صورت گرفت، ناشی از همین تفکر بوده باشد. ذبیح اله صفا که سیر عقلی مسلمین را دنبال کرده است، راجع به دوره انحطاط علوم بر این باور است که شکست علمی مسلمین از اواسط قرن سوم شروع شد که متوکل عباسی تفکر اشعری گری حاکم کرد. به قول مسعودی در مروج الذهب چون خلافت به متوکل رسید امر به ترک نظر و مباحثه در جدل و ترک اعتقاداتی که در ایام معتصم و واثق بر آن بودند، کرد.و مردم را به تسلیم و تقلید فرمان داد.(تاریخ علم عقلی در تمدن اسلامی/ 134)
باید گفت؛ ستیز با عقل و فلسفه کاری است که پیش ازاسلام در جایی مثل یونان سابقه داشت و سوفیستها کسانی بودند که عقل و فلسفه را، جون دنبال واقعیت است، قبول نداشتند. به هر حال جریان اشعری گری در فرهنگ شیعی پس از زمانی در اخباریون و حدیث گرایان خود را نشان داد.
و3. سومین جریان عقل ستیزی درحوزه معارف اسلام، اخباری گری است. جریان حدیث گرایی ریشه در سده های نخست تاریخ تفکر مسلمین دارد. در مکتب اهل سنت احمد بن حنبل به عنوان حدیث گرا و یا ظاهر گرا معروف است. و در مکتب تشیع در قرن چهارم جریان حدیث گرایی غالب گشت و دو فقیه نامدار بنام حسن بن علی بن ابی عقیل نعمانی نگارنده کتاب « المتمسک بحبل آل الرسول» و ابن جنبد اسکافی نگارنده »تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه» از کسانی بودند که محکوم و مطرود حدیث گرایان واقع گشتند ومكتب فقهی آنان بخاطر اعمال قوائد اصولی و عقلی دیری نپایید.
به روایت دکتر حسین طباطبایی مدرسی در اوایل غیبت صغری تا نیمه دوم قرن چهارم مکتب حدیث گرایی بر محیط علمی و مراکز فرهنگی شیعه کاملاً چیره شد. و حکمروایی بلا منازع داشت.
تا این که در اوایل قرن پنجم متکلم برجسته و فقیه عقلگرای شیعی یعنی محمد بن نعمان بغدادی معروف به شیخ مفید که یک استوانه علمی بود و نزد شیخ صدوق شاگردی کرده بود، راه را برای تعقل گشود و عقلانیت فراموش شده را به حوزه های شیعه باز گرداند. شاید کمتر عالمی به مانند شیخ مفید بر اصحاب حدیث تاخته باشد تا آنجا که چند رساله ای منسبتا تند بر ردّ استادش شیخ صدوق که در آن دوران از سرآمد حدیث گرایان بود، نوشت. رساله جواب اهل الحایرو کتاب تصحیح الاعتقاد در نقدوردافکار شیخ صدوق نگاشت؛ بنیان علمی مفید چنان محکم بود که ستون پابرجای حدیث گرایان را از جا کند. بعضی محققان، دفاعیات مفید و سید مرتضی از عقلانیت شیعی را، احیای مکتب اعتزال نامیده اند.(شهرستانی،ملل ونحل/ 169)
این ادعاتاچه اندازه درست است نمیدانیم. ولی همانطور که اشاره شد وجه اشتراک اعتزال و مکتب تشیع عقلگرایی بوده است. مفید مکتب عقلگرایی را چنان پی ریخت که مكتب عقلانی بغداد برمكتب حدیث گرای قم چیره گشت. پس ازاو شاگردانش چون: شیخ طوسی و سید مرتضی، راه استاد را پیش گرفتند و پس از آنان دیگر به نقل احادیث اکتفا نمی شد. بلکه هر روایتی را به نقد و تحلیل می گذاشتند. از عصر شیخ مفید به بعد دانش اصول مبناومداراجتهادقرارگرفت. کتاب عده الاصول از شیخ طوسی و الذریعه اثر سید مرتضی درهمین راستانگاشته می شد. سید برای به نقد گذاشتن روایات، خبرواحد را از حجیت می انداخت.ومیگوید:ان الله ماتعبدنابالعمل باخبارالاحادفی الشرع،خدای تعالی درشریعت ازراه عمل به اخبارواحدمارابه بندگی فرانخوانده است .(الذریعه/ج1ص/281)
اگر روش وبینش عقلگرایانه شیخ مفید و نگاه نقادانه او در کلام و فقه ادامه می یافت، و با موانع اخباری گری در قرون بعد برخورد نمی کرد، فقه و کلام شیعه واصولامعارف شیعی در این روزگار جلوه دیگری می داشت. و شاید پاره ای از خشک مغزی ها که اکنون بنام دین وجود داردوجامعه مسلمن را گرفتاركرده است ، وجود نمی داشت. جالب اینکه شیخ طوسی راه و روش شیخ مفید و سید مرتضی در توسعه علم اصول را ناکافی دانسته و گفت؛ برآن شدم تا کتاب دیگری، یعنی عده الاصول را تألیف کنم. کتاب عده الاصول شیخ الطایفه و نیز مبسوط او که بزرگترین تفریع فروع در آن زمان بود، از شاهکار های عقلانیت در فقه شیعه است.این عالم عقلگرای بزرگ شیعی دركتاب دیگرش به عنوان تمهیدالاصول سخنی شنیدنی دارد،میگوید:نمیتوان ازراه گردن نهادن به گفتاردیگران خداراشناخت،زیراپذیرفتن سخن بی دلیل ناپسندیده است..........ونیزگردن نهادن بی دلیل به گفتارراست برپذیرفتن سخن دروغ برتری ندارد.(تمهیدالاصول ترجمه مشكوه الدینی ص8) پس از شیخ طوسی جا دارد از یکی از عقلگرایان با شهرت شیعی یعنی محقق حلی یاد کرد؛ زیرا با تألیف کتاب «شرایع الاسلام در فقه» و «نهج الوصول الی معرفه الاصول» حوزه عقلانیت در فقه شیعی را رونقی دوباره بخشید.واوبرای بنقدگذاشتن اخبار،احادیث رابه چهارگروه تقسیم كرد،اخبارصحیح،موثق،حسن وضعیف. و این سیر عقلانیت تا قرن دهم ادامه یافت. جالب اینكه كتاب شرایع علامه وكتاب تحریرالاحكام وی 200سال پیش به زبانهای فرانسه وروسی ترجمه شد.
محمد امین استرآیادی در ستیز با عقلانیت
می دانیم که در فقه اهل سنت و شیعه راجع به استنباط احکام دو روش وجود دارد. پیروان فقه اهل سنت، یا طرفدار اجتهاد رأی هستند. و یا طرفدار مکتب اهل حدیث،و اهل ظاهر.
در فقه شیعه نیز چنین است. فقیهان این مذهب یا طرفدارمکتب اخباری و اهل حدیث هستند و یا طرفدار اجتهاد اصولی. چنانکه اشاره شد، دعوا میان این دو گروه از نخست وجود داشته است. اهل حدیث منابع حقوق اسلامی را، قرآن و حدیث می دانند و طرفداران مکتب اصولی منابع حقوق اسلامی را قرآن ، حدیث، اجماع و عقل میگویند. مکتب اخباری گری در فقه شیعه، از قرن یازدهم توسط محمد امین استر آبادی دوباره بالیدن گرفت. برخی محققین، این جریان را با حکومت صفویه بی ربط نمی دانند.وبرخی باجریان حسیگری دراروپا.مرحوم شهیدمطهری ازقول آیت الله بروجردی میگوید:ایشان میگفتندمن حدس میزنم كه فكراخباریگری درمیان مشرق زمین ناشی ازفكرمادیگری درمغرب زمین است.یعنی زمانی كه فلسفه حسی راابداع كردند.(مجموعه آثارج21/ص109)
( در زمان حکومت صفویه که اقتضاء می کرد، اخبار و احادیث تقویت شود و علوم عقلی(مانند فلسفه، منطق و علم اصول) تحریم شود، باز مکتب اخباری نیرو گرفت و مردانی چون محمد امین استرآبادی و فیض کاشانی بر خاستند. و شگفت آنکه مرحوم فیض كاشانی بااینكه مشرب فلسفی داشت درنهایت راه اخباریان درپیش گرفت. می دانیم که جانبداری از فلسفه و حدیث در یک نفر جمع نمی شود، گویی که فیض هم علی رغم میل درونی خود تحت تأثیر یا فشار محیط در عین بحث از فلسفه و کلام و حتی شعر و عرفان، در فقه خود راه مکتب اخباری گرفت.( جعفر لنگرودی، مکتب های حقوقی در اسلام / ص286)
هر چند در زمان صفویه یک نوع بی مهری نسبت به علوم عقلی صورت گرفت. به گونه ای که صاحب حکمت متعالیه صدرای شیرازی، نتوانست آزادانه افکار فلسفی و عرفانی خود را گسترش دهد. ولی اینکه بگویم فقهای اصولی نیز چون فلاسفه خانه نشین شدند، چندان روشن نیست. زیرا در این دوره مکتب محقق کرکی، عالم صفوی را داریم که با قدرت علمی خویش از مبانی اصولی بهره می گرفت. در کتاب شریف و وزین جامع المقاصد مسائلی از قبیل حدود اختیارات فقیه، صلوه جمعه، خراج و مقاسمه را به بحث گذاشت. و باز مکتب فقهی مقدس اردبیلی را داریم که در دو کتاب مجمع الفایده و البرهان و زبده البیان بااتکاء، به روش اصولی وتحلیلی آزادانه نظرات جدیدی در فقه در انداخت. ولی در همان دوران چند تن از عالمان بزرگ شیعه یا روش اخباری در پیش گرفته و یا راه میانه را برگزیدند؛ از جمله:
- علامه محمد باقر مجلسی، صاحب کتاب بحارالانوار
- فیض کاشانی (ملا محسن)، نگارنده کتاب وافی
- شیخ حر عاملی، نگارنده کتاب وسایل الشیعه
- شیخ یوسف بحرانی، نگارنده کتاب الحدایق الناضره.ناگفته نماند كه فلسفه درروزگارصفویان در غربت به سر میبرد.نمونه آن عزلت وعذابی بود كه نصیب ملاصدراشد.
ملا امین استر آبادی از دانشمندان شیعی که در قرن یازدهم هجری زندگی می کرد و در حوزه خراسان «نخست» تلمذ کرده بود، راهی مکه معظمه شد و در آنجا اقامت گزید. پس از اقامت در حجاز در شهر مدینه به نگارش کتاب « الفواید المدینه فی رد من قال بالاجتهاد و التقلید» پرداخت و علمای اصولی شیعه را به باد انتقاد گرفت. در مکتب اخباری گری که استر آبادی تأسیس کرد، تنها منبع استنباط احکام حدیث معصومین است و بس. توضیح ملا امین در این زمینه چنین است:
باید دانست که دلیل بر حکم شرعی منحصر در دو چیز (کتاب و سنت) است. از سویی معلوم شد که مد لول کتاب و سنت جزء از طریق امامان (ع) دانسته نمی شود. بنابراین مشخص است که مدرک احکام شرعی جزء احادیث ایشان نمی باشد.(ملا امین، الفواید/ ص 17)
باید گفت؛ اصطلاح اخباری و اصولی قبل از ملا امین استر آبادی وجود داشته است. و این اصطلاح در ملل و نحل شهر ستانی ( 478. ه ق) آمده است. همچنین علامه حلی این اصطلاح را بکار گرفته است.
در کلام قدما مانند شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی تعابیر«اصخاب الحدیث» و «المتسکین بالا خبار» بکار رفته است. ملا امین استر آبادی مسلک خود را به قدما نسبت می دهد و شیخ صدوق، کلینی را از زمره اخباریون به حساب می آورد. به عنوان مثال، شیخ مفید می گوید؛ «آن دسته از اصحاب ما که وابسته به اخبارند، افرادی سلیم النفس، کند ذهن و ساده انگارند. احادیثی را که می شنوند با تمام وجود می پذیرند. تاملی در سند احادیث نمی نمایند. حق و باطل آن را تمییز نمی دهند و معانی آن را درک می کنند.»
پاره ای از محققان غربی چون مادلونگ و نیومن جریان اخباری گری را دارای تاریخی طولانی می دانند و به طوری که تا متفکران شیعه دوازده امامی ( در عصر ظهور) به جلو برده اند. ولی متفکران دیگر غربی چون کالبرگ و کولدر آغاز دعوای اخباری گری را از زمان ملا امین استر آبادی می گویند. گر چه در روزگار پیشین در مسلک اخباری و اصولی وجود داشت؛ همانطور که اشاره شد، کلینی و شیخ صدوق به عنوان اخباری و شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی به عنوان اصولی مشناسند. ولی دعوا و منازعات و تعابیر تند و تیز از زمان محدث استر آبادی شروع شد.
به روایت یوسف بحرانی؛ ( متوفی به سال 1186 ه ق)
بانگ این نزاع تا زمان نویسنده کتاب « الفوائد المدینه» بر نخاسته بود. او زبان فضیحت را بر روی افراد گشود و همواره بیان تند و تیز خود را بکار برد که شایسته چنین عالمی نبود. این نزاع موجب گشت که عالمان از هر سو – اخباری و اصولی- به همدیگر توهین کرده و یکدیگر را توبیخ نمایند. (حدایق/ ج1/ ص 170)
به هر سو عمده رسالت اخباریها بر گرفتن عقل به عنوان منبع استنباط و بسنده کردن به کتاب و سنت بود. و ای کاش به روایات صحیح اکتفا و استفاده می شد. اما آنان به تمامی احادیث منقول در کتب اربعه اعتنا کردند. شیخ حر عاملی ( متوفی سال 1104 ه ق) که طریق اخباریین را پیشه کرد؛ ( به گفته شیخ یوسف بحرانی درباره وی؛ کان عالماً فاضلاً محدثاً اخباریاً) در کتاب وسایل الشیعه نزدیک صد کتاب حدیث نام برده و از همه آنها نقل روایت کرده و همه آنها را در عداد حدیث صحیح دانسته است.آیت اله خویی در کتاب معجم رجال الحدیث می گوید:
هیچیک از دفاعیات شیخ حر عاملی در نقل این احادیث موجه نیست و می گوید؛ صاحب کتاب وسایل الشیعه برای اثبات صحت صدور احادیث کتابش از معصومین (ع) وجوهی به عنوان ادله ذکر می کند که هیچ ارتباطی با نتیجه بحث ندارد، بطوری که پرداختن به آنها و پاسخ دادن به هر یک جزء تباه کردن وقت، فایده دیگری ندارد. چرا این دسته از عالمان به نقل احادیث اکتفا کرده و هیچ عقل درایتی خود را بر عقل روایتی ترجیح نداده اند، جای تعجب است. فی المثل شیخ صدوق درسلسله احادیث کتاب الصوم چند روایت می آورد که ماه مبارک رمضان سی روز کمتر نمی شود. ( فی روایه محمد بن سنان عن حذیفه بن منصور عن الی عبداله (ع) قال شهر رمضان تلاتون یوماً لا ینقص ابداً)، امام صادق فرموده اند؛ ماه رمضان سی روز کمتر نمی شود. مانند این روایت از قول یاسر خادم از امام رضا (ع) آمده است.(من لا یحضره الفضیه/ج2/ ص 169و 170)
این روایت با علم، عقل و تجربه بشری هیچ سازگاری ندارد. بلکه بر عکس آن محقق است. در این سالها کسی یاد ندارد که ماه رمضان از بیست و نه روز بیشتر بوده باشد.
درهرحال ضربه ای که اخباری گری به عقلگرایی و حجیت عقل در فقه شیعی زد کمتر از آسیبهایی که اشعری گری و خوارج وارد کردند، نبود. کار اخباریها این بود که فقه را وارد مدار حدیث کردند و عقل نقادی هم در میان نبود تا احادیث کتب اربعه را نقادی کند. عجیب اینکه با همه روایات در ستایش از تعقل و تدبر و این که باید محتوای یک روایتی را با عقل و با مضامین قرآن سنجید،ودرهمان كتب حدیثی دههاروایت درستایش عقل آمده است ولی در مکتب اخباری به پاره ای از روایات اعتماد شد که هیچ مبنای عقلی و حتی نقلی درست نداشت. این روایات مجعوله وموضوعه نه تنها در لابلای کتب فقهی نفوذ کرد بلکه عرصه کلام نیز از این آفت امان نیافت. شاید نخستین جفای آن تحریف چهره امامان شیعی از طریق اخبار غلّو بود. که متأسفانه پاره ای از این اخبار در کتب معروف روایی شیعه وار د شده است. طبعاٌ اگر عقل و عقلانیت از معارف دینی برگرفته شود و عقل اجازه نقادی روایات نداشته باشد، آنچه که به عنوان اجتهاد مفتوح نامیده می شود، یقیناً مسدود خواهد شد. باب اجتهاد هنگامی مفتوح است که عقلا مصالح مسلمین راباحسن وقبح عقلی یاعقلایی در یابند. و بر اساس مصالح مسلمین که پاره ای از آن همواره در حال تغییر است، اجتهاد نمایند. اجتهادی که بزرگانی چون شیخ مفید، شیخ طوسی، ابن فهدحلی و کسان دیگر با بکار گیری عقل باب آنراگشوده بودند،
می رفت كه با حرکت اخباریون در قرون یازدهم و دوازدهم باب اجتهاد مسدود شود. تا اینکه عالمی سترگ بنام وحید بهبهانی (وفات1205 ه ق) که پاسدار دانش اصول بود. در برابر اخباری گری ایستاد و توانست اجتهاد به شکل پیشین را در فقاهت شیعی باز گرداند. این عالم مجدد با نگارش کتاب «الفوایدالجدیده» در برابر کتاب «الفواید المدینه» نظریه اخباری گری را به طور جدی در بوته نقد گذاشت و در آن کتاب نوشت؛ بیشتر اخبار کتب اربعه و جزء آنها از کتب معتبر حدیث از ویرانی در سند یا متن یا غیر آن سالم نمانده اند. ( الفواید الجدیده / ص 238)
خوشبختانه شیوه های نقادی حدیث، از جهت سند و دلالت در حوزه ها از گذشته، به میراث مانده است. ولی با روش نقادیهایی که امروز برای شناخت متن به وجود آمده است، فاصله زیاد است.یعنی علاوه برنقدسندودلالت بایدنقدهای تاریخی،ادبی وكاربردی برآن افزود. البته موضع گیریهای علمی وحید بهبهانی در برابر اخباریها هر چند لازم و پر فایده بود و لی دانش فقه را به نحو شایسته وارد مدار عقلانیت نکرد.
پس از اقدامات عالمانه وحید بهبهانی، شیخ مرتضی انصاری (1281 ه ق) فقیه اصولی و عقلگرا و عرف پذیر با تدوین دوکتاب مكاسب و رسائل بنیان علم اصول وبكارگیری ادله عقلی را پایه های محکم بخشید. و عقل قطعی را در برابر نقل، غالب دانست و گفت:اگرحكمی بطورقطع ازراه عقل كشف شد،دلیل نقلی نمیتواندباآن معارضه نمایدواگردلیل نقلی مخالف دلیل عقلی بود،بایددلیل نقلی راتاویل كرد.(فرایدالاصول،ص18).ودرنكوهش اصحاب مقلده گفت:فقیه نبایددنبال اقوال گذشتگان باشدهمواره بایداستفراغ وسع نماید و همزمان با شیخ انصاری، شیخ جعفر کاشف الغطاء، رساله ای با عنوان « الغطاء عن معایب میرزا محمد عدو العلما» تألیف کرد و آن را برای فتحعلی شاه قاجار فرستاد تا از حمایت میرزا محمد دست بردارد. (دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج7 / ص 161)
شاید تفکری که مرحوم آخوند خراسانی در صدر مشروعیت از خود نشان داد و توانست راه خود را از برخی روحانیون ضد مشروطه جدا کند و در زمان غیبت، حکومت عدالتخانه و ضدسلطنت مطلقۀ را مشروع بداند ، تفکر اصولی او بود. و نائینی نیز، نظریه کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله را از دل تفکر اصولی خود برآورد. ولی دریغ و درد اینکه نظرات آخوند خراسانی و نائینی، آنطور که باید در حوزه ها جا نیفتاد و آرای سیاسی این دونامورنامی مظلومانه در محاق رفت.
نکته پایان، این که مرحوم خاتمی واجدعقلانیتی بودكه حوزه های علمیه دراین روزگارنیازمندآنست. حوزه ها هنگامی خواهندتوانست عقلانیت امثال خاتمی راازاستثنابقاعده تبدیل نمایند كه تعلیم وتربیت ماعموماوحوزه هابویژه ، تربیت عقلانی شود.مرادازتربیت عقلانی یعنی ذهن وروح طلاب ودانشجوبراساس اقوال این وآن نباشد.تابویی درذهن نكارند.مادرروزگاردلیل خواهی بسرمی مبریم.فی المثل اگرگفنم الف ب است نباید گفت چون ج گفته است بایددلیل آوردكه الف ب است. امروزباوجودفلسفه های مضاف پاره ای ازاصول اخلاقی واعتقادی وفقهی ما بچالش كشیده است. دركنارفقه، فلسفه فقه مطرح است.فلسفه فقه یك دانش صددرصدعقلانی است .تجزم وتقلیدنمی شناسد.خلاصه اینكه عالمان مكتب تشیع باعقلانیت امثال خاتمی است كه میتوانندراه خودراازظاهریون،وهابیون،سلفی گری ،وطالبانیسم وكسانی كه همواره خردستیزوخشونت پذیربوده اند،جداكند .ما براین باوریم که اسلام برای انسان معاصر سخنی برای گفتن دارد و بشریت را دراین جهان رها نکرده و برای نجات اودرهرجهان راهی گشوده است مشروط براینكه به تعبیرزنده یاداقبال لاهوری(قوه محركه اسلام)یعنی اجتهدعقلانی را دراصول وفروع بكارگیریم،.افزون برآن به سیره عقلا،درهركجای عالم توجه كنیم. می دانیم پیامبران الهی علاوه بر این که از جهان غیب برای بشر پیام آوردند، درصدد برآمدند تا پیامبر باطن را پس از خود جانشین پیامبر ظاهر سازند. به تعبیر امام علی (ع)؛ تا عقل های دفن شده را بر انگیزند و عقل درایت را برعقل روایت حاکم کنند.
گلشنی کز نقل روید یک دمست گلشنی کز عقل روید خرم است .
یزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
جمعه 24,ژانویه,2025